ذکر عامل مهم غفلت زدایی

پدیدآورمحمدتقی مصباح یزدی

نشریهپاسدار اسلام

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 2132 بازدید
ذکر عامل مهم غفلت زدایی

آیت الله محمد تقی مصباح یزدی

«یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه‏».(انشقاق/6) بسم الله الرحمن الرحیم
ریشه اشتباهات‏و تنزلات روحی و معنوی انسان از غفلت است. اگر آدمی به آن‏چه می‏بایست توجه‏می‏کرد و از آن‏چه می‏بایست قطع توجه کند می‏برید، سقوط نمی‏کرد. قرآن کریم‏خاسرین و کسانی که حیات خود را به باد داده‏اند و به هلاکت ابدی مبتلا شده‏اندبا «اولئک هم الغافلون‏» توصیف می‏کند. منشا خسران غفلت است.

توجه به سیر تکوینی و جبری

انسان لازم‏ترین چیزی که می‏بایست‏به آن توجه کنیم، این است که‏این حیاتمان سفر است. این نشئه‏ای را که ترک می‏کنیم و با آن آشنا هستیم دارای‏خاصیت‏حرکت و سیر است. ثبات و بقاء از ماهیت این نشئه به دور است، بخواهیم‏یا نخواهیم در حال حرکتیم و ما را می‏برند. این مرکب یک لحظه هم توقف نمی‏کند.
به تعبیر امیرالمومنین صلوات الله علیه ما را بر مرکب لیل و نهار زمان،سوار کرده‏اندو با شتاب به پیش می‏رود. این حرکتی است تکوینی و چیزی است که خود به خودانجام می‏گیرد: «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه‏» منتهای این‏سیر و مقصد این سیر هم الله تبارک و تعالی است، در داری که اسمش‏«دارالخلد» و «دارالاخره‏» است، در مقابل این داری که دار مجاز و دار عبوراست. در ظرفی که اسمش «یوم القیامه‏»، «یوم التلاقی‏»، «یوم اللقاء» و«یوم الاخره‏» است. پس در چنین مقصدی خواه ناخواه در حرکتیم. اگر به اصل‏حرکتمان توجه داشته باشیم و از این معنا غافل نشویم اولین نتیجه آن این است‏که قدر عمر خود را می‏دانیم و آن را بیهوده به باد نمی‏دهیم. می‏دانیم که این‏لحظات در گذر است و دیگر بر نمی‏گردد. یک لحظه آن هم که گذشت دیگر برنمی‏گردد.
کسانی که از این معنا غافلند، درصدد بر می‏آیند که این گذر عمر را نفهمند.
اگر می‏بینید که مردم دنیا دنبال سرگرمی‏های بیهوده‏اند برای همان غفلت است.
ما اگر بخواهیم غافل نباشیم باید قدر لحظات عمرمان را بدانیم و نگذاریم‏بیهوده بگذرند، نه این که خود را به چیزی سرگرم کنیم که نفهمیم چگونه گذشت.
تعبیر دقیق‏تر این است که مردم دنیا از خودشان سیرند، نمی‏خواهند به خودبیندیشند، و به حقیقت‏خود توجه کنند، بلکه توجه خود را به چیزهای دیگری‏معطوف می‏کنند، به صورتی که سرگرم شوند، و خود را فراموش کنند. حالا چرا انسان‏این چنین می‏شود، جای بحث زیاد دارد. اجمال مطلب این است که «نسوا الله‏فانسیهم انفسهم‏» به آن کسی که باید توجه کنند توجه نکردند، لذا به این‏آفت مبتلا شدند. اگر در جایی، و یا لحظه‏ای تنها باشند وحشت می‏کنند اگر درخانه خود و در اتاق و جای گرم و راحت و آسوده باشند وحشت می‏کنند. از که؟ ازخود. آن‏قدر آلوده هستند که از خود وحشت می‏کنند. نمی‏فهمند که چرا وحشت‏می‏کنند، لذا، در صدد برمی‏آیند که کسی را پیدا کنند و با او سرگرم شوند. اگرکسی را پیدا نکردند به چیز دیگری خود را سرگرم می‏کنند. این آفتی است که‏انسان به آن مبتلا می‏شود. چرا آدم باید از خود وحشت کند؟ چون خود را نشناخته‏است. به هر حال اولین چیزی که باید به آن توجه کنیم این است که این عمر درگذر است و باقی نمی‏ماند و ما به سوی یک مقصدی که در آن جا توقف خواهیم کردروانیم و در آن جا خواهیم ماند.

نتایج توجه به سیر تکوینی

اگر به این مطلب‏توجه کردیم اولین اثر آن این است که قدر عمر خود را می‏دانیم و آن را راحت‏به‏باد نمی‏دهیم و ارزان نمی‏فروشیم. دوم این که سرنوشت ابدی ما مرهون همین عمرگذرا است. آن جایی که هرگز از آن خارج نمی‏شویم و گذری ندارد.لازمه‏اش بقاو ابدیت است. سرنوشت آن جا را در همین لحظات گذرای این جهانی بایدتعیین کرد. اگر آن جا سعادتی هست، ابدی است و با هیچ مقیاسی قابل اندازه‏گیری‏نیست. آن را باید با همین لحظات کوتاهی که در این جهان در اختیار ماست‏به‏دست‏بیاوریم.
بنابراین ارزش این عمر، ارزش آن نتیجه بی‏نهایتی است که بر آن‏مترتب می‏شود. درست است که گذرا و کوتاه است، اما با همین لحظات کوتاه است که‏می‏بایست آن سعادت ابدی را تهیه کرد. و اگر کوتاهی کنیم با همین لحظات گذرا،شقاوت ابدی برای ما تثبیت‏خواهد شد.
پس نه تنها دیگر از خود فرار نمی‏کنیم و به چیزهای دیگر سرگرم نمی‏شویم که گذرعمر را نفهمیم، بلکه درصدد بر می‏آییم که از هر لحظه عمر حداکثر استفاده راببریم.
اما این که راه استفاده بهتر چیست، تابع معرفت و علمی است که کسب می‏کنیم وبفهمیم که در هر لحظه‏ای چه وظیفه‏ای داریم و خدا از ما چه می‏خواهد و این جاست‏که علم ارزش پیدا می‏کند.
مخصوصا علم دین و علم فقه. تا وظیفه خود را بفهمیم و بدانیم در هر لحظه چه‏باید کرد و کلاه بر سرمان نرود. به کار کم ارزشی مشغول نشویم که کارهای‏ارزشمندتر از دستمان برود و روزی پشیمان شویم و حسرت بخوریم که ای کاش فلان‏لحظه را در فلان کار صرف نمی‏کردم، ای کاش به فلان سخن گوش نمی‏دادم، ای کاش به‏فلان منظره نگاه نمی‏کردم. هر قدر آدم بهتر بداند که چه باید بکند اگر درصددباشد و تصمیم داشته باشد می‏تواند انجام بدهد. پس توجه به این که این عمر،سازنده سعادت و یا شقاوت ابدی ماست‏باعث می‏شود که قدر این عمر را بهتربدانیم و سعی کنیم که حداکثر استفاده را از آن ببریم و به استفاده‏های کم‏قانع نشویم. چون قطعا روزی پشیمان خواهیم شد. حتی اگر به کارهای مباح هم‏مشغول شویم روزی پشیمان خواهیم شد، چون تفاوت بسیاری بین کار مباح و کارمستحب و واجب، در تاثیری که در سعادت ما دارد، هست. آن جا می‏فهمیم که چه‏ضررهایی کرده‏ایم، چقدر اشتباه کردیم. دل به چیزهایی خوش کردیم که هیچ ارزشی‏نداشت. اگر واقعا چیزی مباح باشد و هیچ عنوان مرجحی بر او عارض نشود درنهایت عمری داده‏ایم و هیچ چیز تحویل نگرفته‏ایم. آیا این ضرر نیست؟ هر لحظه‏ای‏را که به کار مباح و حلال پرداخته باشیم تازه ضرر کرده‏ایم و خسارت دیده‏ایم وسرمایه را باخته‏ایم; بدهکار نشده‏ایم اما چیزی هم به چنگ نیاورده‏ایم.
گوهر همه این توجهات، توجه به الله تبارک و تعالی است‏بر حسب تعبیری که درآیات شریفه آمده است: «و ان الی ربک منتهاها»(نازعات/44)، «ان الی‏ربک الرجعی‏»(علق/ 8)، «الا الی الله تصیر الامور» (شوری/53) آیاتی که لحنش‏این است که پایان کار ما رجوع الی‏الله است. با این دید که ما خود را در سفرمی‏بینیم او مقصد ما می‏شود. گو این که «هو الاول والاخر والظاهر والباطن‏» این‏آن دیدی است که او را آخر می‏بینیم. ما این سیر جبری و تکوینی را به سوی این‏مقصد داریم.

توجه به سیر اختیاری انسان

از توجه به سیر تکوینی و جبری انسان‏و نتایج آن سخن گفتیم، اما باید توجه کنیم که انسان، یک سیر اختیاری هم‏دارد. اگر به مسافر بودن خود و نیز مقصد خویش، که الله است، توجه کنیم آن‏گاه یک سیر اختیاری را شروع می‏کنیم که مرکب آن زمان نیست، آن سیری است درقلب و در اختیار شما. هر وقت می‏خواهید حرکت می‏کنید و هر وقت می‏خواهیدمی‏ایستید و هر وقت می‏خواهید عقب گرد می‏کنید. آن یک سیر عجیبی است. اختیار آن‏هم دست‏خودتان است که دل را متوجه کدام طرف کنید. خدای متعال آن چنان قدرتی‏به انسان عطا کرده که بتواند فورا مسیر آن را عوض کند. یک حرکتی است‏سریع که‏می‏تواند به سوی بالا برود یا با سرعت‏خود را از قله کوه به انتهای دره پرت‏نماید، هر دو در اختیار اوست، عروج کند یا سقوط. این سیر در اختیار او است.
تعیین جهت آن هم در اختیار خود انسان است. تعیین جهت آن سیر تکوینی به دست‏ما نبود بلکه ما را جبرا به سوی مقصدی که می‏بایست رفت، می‏بردند، اما این سیربه اختیار ماست دل با اختیار ما حرکت می‏کند به کدام طرف، الی الله یا الی‏الشیطان. چه قدر زمان می‏خواهد، بسته به همت است. سرعت این سیر بستگی به چه‏دارد؟ به شدت توجه. البته در ابتدا برای همه، سرعت‏بخشیدن به این سیر میسرنیست. وقتی هم آدم آلوده به حجاب‏ها شود، زود تغییر جهت‏برایش میسر نمی‏شود.برای او مشکلات پیش می‏آید.
ولی به هر حال هر کسی کم یا زیاد می‏تواند به سیر خود سرعت‏ببخشد یا تغییرجهت‏بدهد از بالا به پایین یا از پایین به بالا، آرام حرکت کند یا سریع.
این صددرصد تابع زمان نیست. ممکن است کسانی در لحظه‏ای آن قدر سیر کنند که‏کسان دیگری سال‏ها نتوانند یا نخواهند، یا در یک لحظه آن قدر ممکن است‏سقوطکنند که برای همه کس آن جور سرعت‏سقوط میسر نباشد. همه یک جور نمی‏توانندسقوط کنند. کسی که یک پله رفته بالا، وقتی سقوط می‏کند به اندازه یک پله سقوطمی‏کند. اما آن‏هایی که به اوج رسیده‏اند ممکن است در یک لحظه از همان اوج به‏ته دره سقوط کنند، لذا، خطر برای آن‏ها بیش‏تر است.

شدت ذکر و توجه

پس اگر ما توجه کنیم می‏توانیم از لحظات عمر خود و از حرکت‏ضروری و جبری خود برای حرکت اختیاری خود استفاده کنیم برای این که دل راهرچه بیش‏تر متوجه خدا کنیم. یک وقت مسئله کثرت و کمیت در توجه مطرح است‏مخصوصا در اذکار لفظی; مثلا کسی یک مرتبه تسبیح می‏گوید و کس دیگری صد مرتبه.
اما گاهی در توجهات قلب، تنها کمیت مطرح نیست، آن‏چه مهم‏تر است کیفیت و شدت وضعف است: «اذکروا الله کذکرکم آباءکم او اشد ذکرا»(بقره/200) «واذکرواالله کثیرا»(جمعه/10) ذکر یک مطلب است، اشد ذکرا مطلب دیگری است. در امورعادی گاهی آدم توجه‏اش به یک شی‏ء معطوف می‏شود اما یک توجه سطحی است و در عمق‏دلش اثر نمی‏گذارد زود هم قابل تغییر و انصراف است. فرض کنید در حال مطالعه‏هستید که بچه صدایتان می‏کند، شما به او جواب می‏دهید: بله، چون حواستان جمع‏مطالعه است توجه کرده‏اید، صدای او را شنیده‏اید، جوابی هم داده‏اید، اما توجه‏خیلی سطحی بود. گاهی آن چنان توجه عمیق است که آدم را به کلی از همه چیزدیگر غافل می‏کند اگر داد هم بزند متوجه نمی‏شود. آن شدت توجه است. هنر انسان‏این است که بتواند توجه شدید به خدا پیدا کند. البته همان توجه ضعیف هم برای‏مثل بنده خیلی خوب است، خیلی هنر است. اگر همان هم ادامه داشته باشد، خیلی‏ارزش دارد. ولی باید سعی کنیم که توجه شدت داشته باشد. عمق داشته باشد، تنهایک توجه سطحی نباشد. البته عموم مردم غیر از اولیا، که ما از حالشان درست‏خبر نداریم و نباید هم توقع و انتظار داشته باشیم که درست مقام آن‏ها را درک‏کنیم، این‏جور هستند که در همه حالات نمی‏توانند توجه عمیق داشته باشند. اگربخواهند توجه عمیقی به آن‏چه می‏بایست پیدا کنند از کارهای دیگر باز می‏مانند واگر دو رکعت نماز بخوانیم و هزار زحمت‏بکشیم، آخر آن توجه حاصل نمی‏شود و به‏فرض این که لحظه‏ای چنین توجهی برایمان حاصل می‏شود، از کارهای دیگر ما را بازمی‏دارد. پس چه کنیم که در این حرکت ضرر نکنیم.
خدای متعال برنامه‏ای برای انسان قرار داده که در شبانه روز لحظاتی را به این‏توجهات اختصاص دهد. و خود را از همه چیز منصرف کند. اگر بتوانیم این کار رابکنیم و قدر این نعمت‏خدا را بدانیم که ما را راهنمایی کرده که چگونه درشبانه روز اوقات خود را تنظیم کنیم و چه کنیم تا توجه‏مان به جانب او معطوف‏شود و قدر این نعمت‏خدا و راهنمایی او را بدانیم خدای متعال از لطف خودتوفیق توجهات بیش‏تر به ما مرحمت می‏کند. برخی از اولیای خدا، هستند که البته‏ما آنها را نمی‏شناسیم و عقلمان هم نمی‏رسد ولی خزانه خدا خالی نیست‏خدادوستانی داشته و دارد که اگر عامل غفلتی برایشان پیش بیاید، خدا نمی‏گذارد که‏آن‏ها غافل شوند. نمونه آن را عرض می‏کنم: در مورد حضرت یوسف علی نبینا وآله علیه السلام که آن شرایط عجیب برای او پیش آمد که هر غیر معصومی باشددر آن شرایط به دام غفلت و دام شیطان می‏افتد، می‏فرماید: «ولقد همت‏به وهم‏بها لولا ان رای برهان ربه‏» (یوسف/24) نمی‏دانیم برهان رب چیست، اما می‏دانیم‏که خدا چیزی به او ارائه و نشان داد.
خدا تکلیف واجب‏تری برای انسان معین کرده که در هیچ حالی ساقط نمی‏شود. اگرراست می‏گوییم در آن لحظات سعی کنیم به خدا توجه داشته باشیم. هر چه تحصیل‏علم برایمان واجب باشد نماز واجب از دوشمان برداشته نمی‏شود. اگر در جبهه جنگ‏هم باشیم، هرقدر اوضاع حاد باشد، نماز ساقط نمی‏شود و به شکلی که ممکن است‏باید نماز را خواند. سعی کنیم از این فرصت نماز درست استفاده کنیم. نماز راشوخی نگیریم، بقیه کار پیش کش. باید سعی کنیم این چند لحظه‏ای را که در حال‏نماز واجب هستیم دلمان را از آن‏چه نباید در او باشد خالی کنیم و متوجه کنیم‏به آن جایی که می‏بایست متوجه باشد. باید تصمیم بگیریم که هر کس به هراندازه‏ای که می‏تواند این کار را بکند. البته کسانی که مثل بنده باشند طاقت‏این که نماز خود را کاملا با حضور قلب بخوانند، با قیاس به نفس که می‏کنم،نمی‏توانند داشته باشند و کار مشکلی است، ولی اقلا سعی کنیم لحظات بیش‏تری ازنماز را با حضور قلب باشیم، از قبل خود را آماده کنیم که در وقت نماز به کاردیگری نپردازیم.

خلاصه

حاصل سخن این که خود و شما را توصیه کنم به این که سعی‏کنیم به مقام مقدس الهی به هر اندازه‏ای که برایمان میسور است، پیدا کنیم.
این که تنها اسمی از اسمای لفظی خدا را در ذهنمان بگذرانیم، توجه حقیقی‏نیست. البته همین هم خوب است و سعی کنیم که آن را از دست ندهیم ولی باید دل‏متوجه خدا باشد. سیر الی‏الله، سیر با زبان و با دست و پا نیست، بلکه با دل وقلب است، اگر اعمال دست و پا و زبان هم در او موثر باشد از آن جهتی است که‏مشتمل بر نیت و با توجه قلبی است. اصل سیر برای دل است. خدا در اعماق‏آسمان‏ها نیست که با سفینه فضاپیما به طرف او برویم، در اعماق دریاها هم نیست‏که با زیردریایی به طرف او برویم. خدا همه جا هست: «اینما تولوا فثم وجه‏الله‏». عمده این است که دل را به کدام طرف متوجه کنیم. اگر بخواهیم هر جا ودر هر حالی هستیم در حضور خداییم. می‏دانید که در پست‏ترین جاها و درحیوانی‏ترین حال‏ها، در شرع مقدس اسلام، تاکید شده که به یاد خدا باشید.
کثیف‏ترین جاها را که شما فرض کنید از آداب آن جا بسم‏الله گفتن و دعا خواندن‏است. در حیوانی‏ترین حالات، از آداب آن ذکر خدا است. ذکر خدا در هیچ جا عیب‏نیست. اما سعی کنیم به اذکار لفظی اکتفا نکنیم. آن‏چه مهم است این است که دل‏متوجه او باشد. انسانیت انسان، شعور و آگاهی او است. آن وقتی ما در حرکت‏سریع‏تر هستیم که این توجه قلبی در ما شدیدتر است. اگر توجه‏مان به سوی خداباشد هر قدر توجه شدیدتر باشد سرعت‏سیر بیش‏تر است و بیشتر به پیش می‏رویم.
زمان و کمیت دخالت زیادی ندارد. عمده این است که توجه عمیق داشته باشیم.
از جمله دام‏های بزرگ شیطان این است که کاری می‏کنیم و مغرور شویم فریب کمیت‏هارا نخوریم و از کیفیت‏ها باز نمانیم. تازه آنهایی که از دام شیطان رهایی پیداکرده‏اند و کارشان ریایی نیست و عبادت خالص هم انجام می‏دهند; مثلا از شب تاصبح شب زنده‏داری کرده‏اند، در صورتی این شب زنده‏داری باارزش است که توام باتوجه باشد، اگر غفلت آمیز باشد خواب از آن بهتر است، چون حرکت‏حقیقی، حرکت‏آگاهانه است و آن چیزی است که انسانیت انسان به آن بستگی دارد، درک انسان وشعور او است وگرنه مسئله زمان زیاد مطرح نیست. البته اگر آن درک طولانی باشدطبعا خیلی بهتر است. سعی کنیم توجه ما عمق پیدا کند. آن‏چه مانع از عمق یافتن‏این توجه است، دلبستگی به این دنیاست; یعنی کشش‏هایی که به طرف پایین در مابه وجود می‏آید. اگر آن وقت‏به خدا هم توجه کنیم، سطحی خواهد بود و این چیزی‏است که خدای متعال در وصف منافقین می‏فرماید: «ولا یاتون الصلاه الا و هم‏کسالی‏» (توبه / 54)، «یراءون الناس و لایذکرون الله الا قلیلا» (نساء / 142)
جا دارد خود را بیازماییم و ببینیم که ایمان ما چه اندازه عمق دارد، آلوده‏با نفاق است‏یا نه؟ یکی از معیارها همین آیه است. یکی از علائم نفاق این است‏که نماز را با کسالت، بی‏حالی، بی‏توجهی و سرسری می‏خواند، و توجه دل در نمازکم است: «لایذکرون الله الا قلیلا» (نساء/142)

مقالات مشابه

تاریخ انگارۀ ذِکر در فرهنگ اسلامی

نام نشریهمطالعات قرآن و حدیث

نام نویسندهحامد خانی (فرهنگ مهروش)

تحلیل معناشناختی «تقوا» با تأکید بر حوزه همنشینی«ذکر» و «خوف» در دستگاه معنایی قرآن

نام نشریهذهن

نام نویسندهعلیرضا قائمی‌‎نیا, محمدحسین شیرافکن

بررسی و تبیین ذکر در سوره انشراح

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهمهدی ممتحن, بدیع‌اله صدری

تكبير

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهعباسعلی وحیدی

ذكر

نام نویسندهکاظم احمد‌زاده

معماری ذکر و معماری غفلت از منظر قرآن کریم

نام نشریهمجله کوثر

نام نویسندهسیدمحمدرضا علاء‌الدین

آثار ذكر در سازندگى روحى و اخلاقى - قسمت دوم

نام نویسندهاسماعیل نساجی زواره